رندی در اشعار حافظ چه مفهومی دارد ؟
رند در دیدگاه خواجه شیراز مستی است که از حقایق آگاه است و از راز درون پرده خبر دارد که هرگز این حالت به زاهد دست نخواهد داد.
بررسی واژه رند
رند در معنی اصلی خود یعنی فردی بیبند و بار، لاابالی و هرزهگرد و در تاریخ بیهقی و بوستان سعدی نیز در همین پست آمده است، اما در نظر حافظ شیرازی مقامی بس ارجمند مییابد.
رند حافظ فردی وارسته و رسته از تعلقات مادی است و بار تعلقات را به دور افکنده است.
او انسانی آزادست و میخواهد روح خود را از قفس تن آزاد و منیت و خودپرستی را نابود سازد.
همین رندی خاص حافظ است که او را به گلشن رضوان فرا می خواند و سزای مرغ خوش الحان چون او را قفس تن نمی داند.
رند حافظ فردی وارسته و رسته از تعلقات مادی است و بار تعلقات را به دور افکنده است.
او انسانی آزادست و میخواهد روح خود را از قفس تن آزاد و منیت و خودپرستی را نابود سازد.
همین رندی خاص حافظ است که او را به گلشن رضوان فرا می خواند و سزای مرغ خوش الحان چون او را قفس تن نمی داند.
رندی در دیدگاه حافظ شیرازی
رند در دیدگاه خواجه شیراز مستی است که از حقایق آگاه است و از راز درون پرده خبر دارد که هرگز این حالت به زاهد دست نخواهد داد:
در عرصه و جولانگاه رندان ،حاکم و پادشاه نمی تواند خودنمایی کند و شاه و سلطان در مقابل او گدایی بیش نیست:
به گفته حافظ کسی که نازپرورده تنعم باشد و از عشق بی خبر ، هرگز به دوست راه ندارد وکسی لیاقت پیمودن این راه را دارد که اهل رنج کشیدن و بلا دیدن باشد و عاشقی شیوه و روش چنین افراد پاکباخته ای است:
اگر کسی از حافظ راه را جویا شود برای غلبه بر حرص و طمع و به زندان کردن شهوت و آز بایستی از مذهب رندان پیروی کند:
و آنگاه که رند چنین شد به مقامی نائل می گردد که به صفای دلش می توان سوگند یاد کرد و با آن صفای اندرون چه بسیار قفل ها گشوده و درها باز شود و دعای رندان کلیدی برای گشایش گرفتاری ها میگردد آن هم رندان صبوحی زده و اهل شراب صبحگاهی (سحرخیزان خداجو):
او شکوه میکند که کسی به رندان در این روزگار توجهی ندارد و آنان را که به مقام ولی رسیده اند کسی جرعه آبی نمیشوید:
اما حاصل کردن عشق و رندی جان را میسوزاند و در حالی که آغازش آسان جلوه می کند در نهایت مشکلات خاصی در سر راه رند عاشق پاکباز پدید میآورد:
رندی در دیدگاه حافظ لطف ازلی است و قسمتی است که از آغاز در لوح سرنوشتش ثبت شده است:
رند میخواهای است که به میکده معرفت افتخار میکند و خدمت رندان دیگر را برای خود مقامی بس شگرف میداند و آرزو میکند که با افزایش عمر و ادامه حیات به این بندگی و خدمت رسانی با جان و دل بپردازد:
صلاح و تقوا و توبه که مضهر زهد و عبادت ریایی است در پیشگاه رند جایگاهی مدارد:
و همین رند است که در مقابل زاهدان ریایی قدعلم می کند و در تقابل آنان خودی نشان می دهد:
رند دشمن تزویر و ریاست و در پیشگاه رند، نفاق و زرق هرگز صفای دل حاصل نمی کند و اگر کسی اهل صفای دل باشد باید طریق رندی و عشق برگزیند که این دو با هم توامانند و از هم جداشدنی نخواهند بود:
رند قلندری است صاحب قدرت که توان دخل و تصرف دارد و افسر شاهی را می تواند جابه جا کند. او قادر است که قدرت را بگیرد و به کس دیگری بدهد.این افراد قدرت مافوق دارند:
رند ظاهرا گداصفتی است که همتی والا دارد و کیمیاگر است و در عین فقر پستی ها را اصلاح کرده ، مس وجود را طلا می کند:
رند در دید حافظ مقامی دارد که هرگز زاهدآن را فهم و درک نخواهد کرد و همچنان که دیو از قاریان قرآن می گریزد زاهد نیز در مقابل رند گریزان است و تاب و قرار ندارد:
آری رند مورد ستایش حافظ چنین است و رسیدن بدین مقام مایه مباهات آن کسی است که به حق لسان الغیب است.
راز درون پرده ز رندان مست پرس | کاین حال نیست زاهد عالی مقام را |
در عرصه و جولانگاه رندان ،حاکم و پادشاه نمی تواند خودنمایی کند و شاه و سلطان در مقابل او گدایی بیش نیست:
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند | عرضه شطرنج رندان را مجال شاه نیست |
به گفته حافظ کسی که نازپرورده تنعم باشد و از عشق بی خبر ، هرگز به دوست راه ندارد وکسی لیاقت پیمودن این راه را دارد که اهل رنج کشیدن و بلا دیدن باشد و عاشقی شیوه و روش چنین افراد پاکباخته ای است:
نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست | عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد |
اگر کسی از حافظ راه را جویا شود برای غلبه بر حرص و طمع و به زندان کردن شهوت و آز بایستی از مذهب رندان پیروی کند:
سالها پیروی مذهب رندان کردم | تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم |
و آنگاه که رند چنین شد به مقامی نائل می گردد که به صفای دلش می توان سوگند یاد کرد و با آن صفای اندرون چه بسیار قفل ها گشوده و درها باز شود و دعای رندان کلیدی برای گشایش گرفتاری ها میگردد آن هم رندان صبوحی زده و اهل شراب صبحگاهی (سحرخیزان خداجو):
به صفای دل رندان صبوحی زدگان | بس در بسته به مفتاح دعا بگشاید |
او شکوه میکند که کسی به رندان در این روزگار توجهی ندارد و آنان را که به مقام ولی رسیده اند کسی جرعه آبی نمیشوید:
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس | گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت |
اما حاصل کردن عشق و رندی جان را میسوزاند و در حالی که آغازش آسان جلوه می کند در نهایت مشکلات خاصی در سر راه رند عاشق پاکباز پدید میآورد:
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول | آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل |
رندی در دیدگاه حافظ لطف ازلی است و قسمتی است که از آغاز در لوح سرنوشتش ثبت شده است:
مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند | هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد |
رند میخواهای است که به میکده معرفت افتخار میکند و خدمت رندان دیگر را برای خود مقامی بس شگرف میداند و آرزو میکند که با افزایش عمر و ادامه حیات به این بندگی و خدمت رسانی با جان و دل بپردازد:
گر بود عمر و به میخانه رسم بار دگر | به جز از خدمت رندان نکنک کار دگر |
صلاح و تقوا و توبه که مضهر زهد و عبادت ریایی است در پیشگاه رند جایگاهی مدارد:
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوی را | سماع وعظ کجا، نغمه رباب کجا |
صلاح و توبه و تقوا ز ما مجو حافظ | ز رند و عاشق و مجنون کسی نجست صلاح |
و همین رند است که در مقابل زاهدان ریایی قدعلم می کند و در تقابل آنان خودی نشان می دهد:
نوبت زهدفروشان گرانجان بگذشت | وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست |
رند دشمن تزویر و ریاست و در پیشگاه رند، نفاق و زرق هرگز صفای دل حاصل نمی کند و اگر کسی اهل صفای دل باشد باید طریق رندی و عشق برگزیند که این دو با هم توامانند و از هم جداشدنی نخواهند بود:
نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ | طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد |
رند قلندری است صاحب قدرت که توان دخل و تصرف دارد و افسر شاهی را می تواند جابه جا کند. او قادر است که قدرت را بگیرد و به کس دیگری بدهد.این افراد قدرت مافوق دارند:
بر در میکده رندان قلندر باشند | که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی |
رند ظاهرا گداصفتی است که همتی والا دارد و کیمیاگر است و در عین فقر پستی ها را اصلاح کرده ، مس وجود را طلا می کند:
غلام همت آن رند عافیت سوزم | که در گداصفتی کیمیاگری دارند |
رند در دید حافظ مقامی دارد که هرگز زاهدآن را فهم و درک نخواهد کرد و همچنان که دیو از قاریان قرآن می گریزد زاهد نیز در مقابل رند گریزان است و تاب و قرار ندارد:
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد | دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند |
سخن آخر
و در نهایت مصلحت بین و ملاحظه کار نیست و چون وابسته به کار ملک و مملکت نیست تدبیر و تامل به کارش نیاید:رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار | کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش |
آری رند مورد ستایش حافظ چنین است و رسیدن بدین مقام مایه مباهات آن کسی است که به حق لسان الغیب است.
منبع
بخش شعر و ادب سایت راسخون اخبار مرتبط
تازه های اخبار
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}